واین چند روز...
سلام دلبرکم، ببخش اگه کم کار شدم و دیر به دیر برات مینویسم. این روزهای ما پر شده از عشق مادر و دختری. بهت نگاه میکنم، حرف میزنم، تو به من نگاه میکنی و کلی برام تعریف میکنی، گاهی درد و دل و شکایت میکنی. به همون زبون شیرین خودت و من عاشق اون لبای خوشگلتم که موقع حرف زدن غنچه شون میکنی و زبونی که صدای س رو نوک زبونی ادا میکنه. وقتایی میشه که با عشق بهت زل میزنم. فاصله صورتهامون کمتر از یه وجبه و توی چشمای درشتت که هنوز رنگ مشخصی ندارن، زل میزنم. تو هم زل میزنی و سعی میکنی چیزی بگی اما مثل من سکوت رو ترجیح میدی و فقط نگاه میکنی. خیلی زیباست. خیلیییییییییی تازگی ها دستت رو کشف کردی و کلی باهاش بازی میکنی و بهش نگاه میکنی. قبلنا ...